یک سوال از آموزش و پرورش از زبان نویسنده نوجوان

آینده سازان

به بهانه شروع امتحانات، درباره مدرسه و کار‌های کرده و نکرده‌اش

مدرسه‌‌، نقطه‌ی عطف جامعه

توجه به وزارت آموزش و پرورش و تلاش همگانی برای بهبود وضعیت آن می‌تواند جامعه‌ی مارا از بسیاری مشکلات و معضل‌ها نجات بدهد و اگر بگوییم کلید حل مشکلات ریشه‌ای و پایه‌ای ما در کشور، در بهبود وضع آموزش و پرورش است، اغراق نکرده ایم! به همین بهانه این‌بار تیم نوجوانه به سراغ مدارس و اقدامات ریز و درشتش در بحث آموزشی و تربیتی رفته است.
کد خبر: ۱۴۵۷۰۷۴
نویسنده مریم شاه‌پسندی | دبیر تحریریه نوجوانه
هزاران کار ناکرده!
در سال‌های گذشته، آموزش وپرورش با انجام یکسری تغییرات و دستورات جدید تلاش کرده است تا از دانش آموزان انسان‌هایی توانمند بسازد، اما آنچه در این سال‌ها به عنوان نتیجه‌ی این تلاش‌ها دیده می‌شود، چندان چنگی به دل نمی‌زند. بحث مهم مهارت آموزی و ظرفیت سازی نوجوانان، به یک کتاب کار و فناوری در متوسطه اول و یک زنگ در هفته محدود شده است؛ آموزش پراکنده و کوتاه از مهارت‌های متنوع، آن هم به شرط پیگیری و جدیت کادر مدرسه، از دانش آموز‌ها انسان‌هایی همه‌کاره، اما هیچ کاره می‌سازد! دانش آموزی که می‌تواند با فلزات کار کند، گیاه بکارد و تا حدی به کامپیوتر آشنایی داشته باشد، اما برای استفاده از از آن‌ها به عنوان یک مهارت کامل، آمادگی لازم و شناخت کافی را ندارد و حتی ممکن است بی‌علاقه و از روی اجبار، مانند بعضی از درس‌های تئوری، به یادگیری آن مهارت‌ها تن داده باشد. مدارس به خصوص مدارس دولتی شرایط مناسب و امکانات اولیه برای آموزش مهارت‌های متنوع را در اختیار ندارند. ارزش این کتاب در مدارس بالا نیست، جای آن با کلاس‌های تست و ریاضی پر می‌شود و تا زمانی که تنها شاخصه‌ی سنجش یک دانش آموز خوب و نمونه در مدرسه و به تبع آن جامعه، بالا بودن نمره‌های ریاضی و علوم و دیگر دروس تخصصی است، نتیجه‌ی دیگری انتظار نمی‌رود! می‌توان با نیازسنجی از یک شهر یا استان، مهارت مورد نیاز و ظرفیت‌ساز یک محدوده‌ی جغرافیایی را شناسایی کرد و با توجه به آن نیاز، به توانمند سازی دانش آموزان آن شهر یا استان روی آورد؛ به‌جای توجه کوتاه و گذرا به چندین مهارت، به طور ویژه و تخصصی به آموزش یک یا دو مهارت پرداخت و سطح کیفی آموزش‌ها را بالاتر برد؛ از ظرفیت آموزش مجازی بهره گرفت و توجه بیشتری به علاقه‌ی شخصی و جمعی دانش آموزان یک کلاس داشت. همه‌ی این موارد و صد‌ها هزار اقدام مفید و کاربردی دیگر ممکن می‌شود اگر که مهارت آموزی در مدارس، از فرع به اصل تبدیل بشود و از در حاشیه بودن فاصله بگیرد.
 
 
 
مدرسه‌‌، نقطه‌ی عطف جامعه
نمره دهی یا هویت بخشی؟
 
 آمار متقلبان امتحانات نهایی و کنکور در سال گذشته، یک واقعیت را برای ما بازگو می‌کند و آن، مهم بودن عدد در سیستم آموزشی ماست و دانش آموزانی که در دوازده سال تحصیل با اعدادی به نام نمره و بعدتر در کنکور، با رتبه تعریف می‌شوند. این فرایند نمره‌دهی تا یک جایی روند طبیعی خود را طی می‌کند، مگر آن زمان که این عدد تبدیل به عنصر هویت بخش و ارزش بخش می‌شود؛ جایی که انسان خودش را با آن عدد می‌شناسد و یا با آن عدد به خود برچسب ارزشمندی و یا بی ارزشی می‌زند. وقتی کار به اینجا می‌رسد، نمره تبدیل به معضل می‌شود. اصل موضوع یعنی یادگیری به فراموشی سپرده می‌شود و دریافت نمره‌ی بالاتر هدف اصلی تلقی می‌شود، درواقع نمره از وسیله بودن به اصل بودن ترفیع درجه پیدا می‌کند. این معضل ریشه در سبک تربیت دانش آموز در مدارس و نوع نگاه جامعه دارد؛ وقتی که نگاه سیستم آموزشی به دانش آموز چیزی شبیه به مخزن اطلاعات است و بنا بر نمرات خوب یا بد دانش آموز به او برچسب زرنگ یا تنبل می‌زنند، وقتی که تنها معیار سنجش هوش نمره است، امتحانات به جای سنجش سطح سواد به سنجش میزان گنجایش حافظه می‌پردازد و از امتحان در جهت یادگیری بهتر و رفع اشکال استفاده نمی‌شود، آن وقت است که نمره تبدیل به هیولای چند سر می‌شود. دانش آموزی که در خودپنداری‌اش اش دچار مشکل شده است، دیگران هم اورا با جمعی از اعداد تعریف می‌کنند و از او صرفا توقع نمره‌ی بالا دارند، پس به دنبال کسب عدد بالاتر دست به هر تقلبی می‌زند. چطور می‌توان از نسل‌های جدید توقع نوآوری‌های شگرف و ترقی بی سابقه داشت در حالی که سیستم آموزشی ما چندان تفاوت عمیقی با پنجاه سال گذشته‌ی خود ندارد؟ در حالی که پژوهش‌های جدید علمی و روانشناسی به یافته‌های جدیدی درباره‌ی تعلیم و تربیت رسیده است و نیاز‌های جامعه زمین تا آسمان با پنجاه سال قبل متفاوت شده است، اما هنوز کلاس‌های درس به همان شیوه‌های قدیمی چیده می‌شود، همچنان سبک تدریس متفاوت و به روز نشده است و سوالات امتحانات به همان شکل قدیمی و کهنه‌اش نگارش می‌شوند!
 
 
مدرسه‌‌، نقطه‌ی عطف جامعه
مهم‌ترین محیط اجتماعی برای نوجوان
چندی قبل وزیر آموزش و پرورش به اهمیت تعلیم و تربیت در مدارس اشاره کردند و مدارس را در کنار خانواده‌ها برای این امر مهم در نظر گرفتند. ایشان به نقش محوری تربیت و تعلیم در خانواده اشاره کردند و مدرسه را تقویت کننده‌ی آن دانستند.
با توجه به گفته‌های جناب وزیر و اینکه سال‌های مهمی از رشد و بلوغ انسان در مدرسه گذرانده می‌شود و باید مدرسه را به عنوان مهم‌ترین محیط اجتماعی یک نوجوان در نظر بگیریم، از آموزش و پرورش انتظار می‌رود که برنامه‌های خلاقانه تر، اساسی‌تر و هدفمند تری را برای این مهم در نظر بگیرد. نسل جدید را بهتر بشناسد و مطابق روحیات آن‌ها دست به امور تربیتی بزند. بعضاً امور دینی به همان کتاب‌های دین و زندگی محدود می‌شود و نگاه کاملا درسی به این امر، قابلیت رشد دهندگی این کتاب را از بین می‌برد. عدم وجود خلاقیت و انجام متود‌های قدیمی و کهنه برای جلب توجه دانش آموزان به دین، از ارزش این اقدامات کم می‌کند و یا بعضاً نتیجه‌ی عکس میدهد. نه صرفا در امور دینی که در دیگر بحث‌های تربیتی و اخلاقی هم اقدامات ویژه و خلاقانه‌ای صورت نمی‌گیرد. به طور مثال ما در مدارس، شاهد حضور مشاور و روانشناس نیستیم و یا اگر حضور داشته باشند، نقششان آنقدر کمرنگ است که بودن یا نبودن‌شان تفاوتی نمی‌کند. نوجوان در سن بلوغ برای حل معضل‌هایش احساس تنهایی می‌کند و در نگاه او مدرسه محیط امنی برای پناه بردن نیست. حضور مستدام مشاور و جلسات روانشناختی به صورت گروهی، تک به تک و مستمر و اقداماتی از این دست می‌تواند بسیاری از معضلات اخلاقی و اجتماعی نسل نوجوان را حل کند. آدم‌ها اجناس یک شکل نیستند و مدارس کارخانه‌ی انسان سازی نیست؛ اگر به مدرسه به منزله‌ی یک محیط اجتماعی با انسان‌های گوناگون نگاه کنیم، می‌توانیم با گفتگو، پرورش و آموزش آن‌ها به جامعه‌ای مترقی و پرورش یافته برسیم.
 
 
این یک وظیفه است!
مصاحبه‌ی هفته‌ی اول آبان علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی، درباره‌ی پرورش استعداد کشتی در مدارس و گلایه‌اش از آموزش و پرورش برای کم‌کاری در این حوزه، من را به فکر انداخت و اولین سوالی که در ذهنم شکل گرفت، این بود که اصلا چه اقداماتی برای استعدادیابی در مدارس اتفاق می‌افتد؟ به جز چند جشنواره و بعضی اقدامات پراکنده و بدون استمرار در سال‌های مختلف، چه اقدام شگرف و نوینی اتفاق افتاده است؟ 
از میان میلیون‌ها دانش آموز می‌توان تعداد زیادی ورزشکار، هنرمند، ایده پرداز، کار آفرین و... کشف کرد، اما ما حتی در یکی از این موارد هم شاهد اقدامات ویژه، گسترده و مستمر نبوده ایم. از طرفی این استعدادیابی و شناخت نبوغ دانش آموزان، نیاز به اقدامات ریشه‌ای و اساسی دارد. نیاز است که بچه‌ها در شناخت خود و توانمندی هایشان بیشتر از قبل راهنمایی بشوند و مدرسه بستری برای رشد انواعی از نبوع و استعداد باشد و نه محیطی که تنها به بالا بودن نمرات اهمیت می‌دهد و صرفا در تلاش است که دانش آموزانی با هوش تحصیلی بالا پرورش بدهد. نه تنها در زمان هدایت تحصیلی که قبل‌تر از آن، در هر سه پایه‌ی متوسطه‌ی اول، لازم است که نوجوان راه‌های متنوعی برای تجربه کردن و شناخت استعداد‌ها پیش پای خود داشته باشد و این وظیفه‌ی آموزش و پرورش در قبال جامعه است. مدرسه زمانی می‌تواند بازده‌ای گسترده داشته باشد که خود را در قبال دیگر استعداد‌ها و نبوغ‌ها مسئول بداند، به آن‌ها ارزش بدهد و نقشی محوری در بحث استعدادیابی بازی کند.
 
 
 
مدرسه‌‌، نقطه‌ی عطف جامعه
 
بحران، دقیقا همین‌جاست!
اگر پیگیر اخبار کنکوری‌ها باشید، احتمالا شنیده‌اید که بعضی رتبه برتر‌ها و یا مشاور‌های تحصیلی، دانش آموزان را تشویق می‌کنند که به مدرسه نروند و بعضی از دروس را به صورت خودخوان بگذرانند و به اصطلاح، ماندن در مدرسه را "وقت تلف کردن" قلمداد می‌کنند؛ به خصوص آن‌هایی که در مدارس دولتی درس می‌خوانند و کلاس‌های تستی و کنکوری ندارند. هرچند که این یک واقعیت کلی برای تمام دانش‌آموزان نیست، اما تفکری است که کم و بیش در میان آن‌ها رواج دارد و در این بین نمی‌توان تمام ایراد را به مشاوران تحصیلی و دانش آموزان نسبت داد، چون که ضعف در تدریس و ناکار آمد بودن آموزش‌های سال آخر برای کنکوری‌ها، از مهم‌ترین عوامل است. وقتی که تفاوت آموزش‌های کتاب با سوالات کنکور، فاصله‌ی زمین تا آسمان است و کنکوری مجبورست که به کلاس‌ها و کتاب‌های خارج از مدرسه رجوع بکند، نظر مشاوران تحصیلی چندان بی‌راه و دور از واقعیت نیست. جدای از وجود این ناکارآمدی‌ها در سال آخر، ضعف تدریس یا عدم حضور معلم کاربلد در دیگر پایه‌ها هم از معضلات است. معمولا دست دانش آموز برای تغییر معلم بسته است و اگر جمع کلاس از معلمی در طول سال رضایت نداشته باشد و نتواند با تدریس او ارتباط بگیرد، معمولا مجبور به مدارا می‌شود؛ به خصوص اگر در میانه‌ی سال به عمق مشکل‌شان پی برده باشند. هر چند که سامانه‌ی ثبت اعتراض می‌تواند کمک کننده باشد، اما با توجه به اخبار اخیرا منتشر شده از کمبود معلم در کشور، به نظر می‌آید که تغییر معلم از این هم سخت‌تر خواهد شد؛ و تا زمانی که در بعضی از مدارس به خصوص مدارس دولتی، با مشکلات اولیه‌ای مثل کمبود معلم، نداشتن امکانات اولیه، عدم وجود عدالت آموزشی و چیز‌هایی از این دست روبه رو هستیم، دیگر نمی‌توانیم توقع پرورش استعداد و مهارت آموزی داشته باشیم و بحران، دقیقا همین‌جاست!
 
 
 حق معلم این نیست!
وقتی بحث از آموزش و پرورش به میان می‌آید و پای کیفیت آموزشی به موضوعات باز می‌شود، حیف است که از حق و حقوق معلم‌ها صحبت نکنیم. معلمی که گاه محبور است برای جور بودن دخل و خرجش شغل دوم داشته باشد و خستگی تمام انگیزه اش را برای بهتر بودن از بین می‌برد، معلمی که باید به تنهایی بار کمبود‌های کتاب درسی و بی برنامگی‌ها را به دوش بکشد و بازهم انگشت اتهام‌ها به سمتش روانه باشد. معلمی که گاه نه تنها از زحمات هزارگونه‌اش تقدیر نمی‌شود که حتی دیده هم نمی‌شود. معلمی که خبر‌های رنگ و وارنگ رتبه بندی‌ها و واریز حق و حقوقش گوش فلک را کر می‌کند، اما واقعیت زندگی‌اش چیز دیگریست.
اگر شأن و وضع شغل مهمی بهتر از این‌ها باشد، تبدیل به شغل رویایی نخبگان و استعدادان برتر تحصیلی می‌شود و به تبع آن سطح کیفی مدارس بالاتر می‌رود، اما متاسفانه در حال حاضر آنقدر فاصله‌ی مزایای این شغل با دیگر مشاغل سطح بالای جامعه زیاد است که بعضاً اولین و دم دستی‌ترین گزینه برای انتخاب شغل قلمداد می‌شود و افراد ترجیح می‌دهد در شرکت‌های خصوصی فعالیت کنند و مهندس، دکتر و یا بیزینس‌من بشوند تا اینکه عمرشان را پای معلمی بگذرانند؛ مگر اینکه شوق به تدریس آنقدر در وجودشان شعله‌ور باشد که از دیگر گزینه‌ها دل بکنند و یا با دلایل شخصی دیگری به سراغ شغل معلمی بروند. البته شاید شما با خود می‌گویید که به هرحال در این سال‌ها اقداماتی در جهت بهبود وضع معلمان رخ داده است؛ بله اقداماتی صورت گرفته است، اما از وضع بد به وضع عالی رسیدن، فاصله‌ایست که طی کردنش نیار به توجه مداوم دارد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها