گفتگوی صمیمی با غلامعلی امیرنوری که 5 دهه است در رادیو گویندگی می‌کند

رادیو را عاشقانه دوست دارم

غلامعلی امیرنوری بیش از پنج دهه است که عمرش را در استودیوهای رادیو گذرانده. او زاده شب یلداست و سال 1317 در یک خانواده فرهنگی چشم به جهان گشود. کافی است چند دقیقه‌ای کنار استاد امیرنوری بنشینید تا متوجه شوید هر کلمه از این استاد یک کلاس درس است.
غلامعلی امیرنوری بیش از پنج دهه است که عمرش را در استودیوهای رادیو گذرانده. او زاده شب یلداست و سال 1317 در یک خانواده فرهنگی چشم به جهان گشود. کافی است چند دقیقه‌ای کنار استاد امیرنوری بنشینید تا متوجه شوید هر کلمه از این استاد یک کلاس درس است.
کد خبر: ۱۳۳۴۶۳۵

او بسیار زیبا از ادبیات فارسی صحبت می‌کند و عرق بسیاری دارد که همه یاد بگیریم چطور به ادبیات کشورمان تعهد داشته باشیم. همه ویژگی‌های خوب استاد امیرنوری ما را بر آن می‌دارد تا در یکی از روزهای گرم تابستان مهمان خانه استاد شویم.

خانه استاد در یکی از خیابان‌های فرعی انقلاب قرار دارد. خانه‌ای پر از مهر و صفا. همان‌طور که انتظار می‌رود یک رادیوی بزرگ در گوشه‌ای از سالن پذیرایی خودنمایی می‌کند. او و همسر مهربانش جلوی در ورودی ، میزبان من و عکاس هستند.

نگاهی به صورت استاد می‌اندازم که هر یک از چین و چروک‌های روی پیشانی‌اش روایتگر زحماتی است که او در طول 50 سال و اندی فعالیت در رادیو کشیده و هنوز هم عاشقانه هفته‌ای یک یا دو روز راهی استودیوهای رادیو می‌شود و برای رادیوهای ایران و فرهنگ از شعر و ادبیات می‌گوید. او خودش را عاشق رادیو توصیف می‌کند و به این رسانه تعصب دارد. او هنوز هم آسمان رادیو را پر از ستاره می‌بیند.

عشق استاد به شعر و ادبیات در تمام صحبت‌هایش خودنمایی می‌کند. او در صحبت‌هایش مرتب این جمله را تاکید می‌کند که هر کاری می‌خواهید شروع کنید و یاد بگیرید، حتما باید عاشقانه دوست داشته باشید تا بتوانید موفق شوید. استاد امیرنوری کارهای برجسته‌ای تا به امروز انجام داده و توانسته با صدای بم خود مخاطبان زیادی را پای رادیو بنشاند. خواندن صحبت‌های شنیدنی این استاد خالی از لطف نیست.

زنگ تفریح ادای گویندگان را در می‌آوردم

متولد سال 1317 هستم. صبح شب یلدا به دنیا آمدم. پدرم مدتی معلم بود و  بعد هم به عنوان کارمند در وزارت دارایی مشغول فعالیت شد. او از همان دوران بچگی برای ما داستان، شعر و ادبیات (غزل‌های حافظ، شاهنامه، داستان‌های هزار و یک شب و...) می‌خواند.

وقتی عمه و دختر عمه، راهی خانه ما می‌شدند، پدر شروع به خواندن شعر و داستان می‌کرد و ما هم گوش می‌دادیم. هنوز مدرسه نمی‌رفتم که من را به خانه همسایه‌مان که فامیلمان هم بود فرستاد که کتاب بگیرم سپس آن را باز کردم تا ببینم پدرم چه کتابی را می‌خواند؛ نوشته‌هایی به شکل رمز و اشاره وجود داشت؛ بنابراین علاقه‌مند شدم تا یاد بگیرم. در واقع از همان زمان به خواندن شعر علاقه‌مند شدم. خانه ما در محله شاپور، کوچه وزیرنژاد بود و به دبیرستان حکیم نظامی می‌رفتم.

زنگ تفریح برای بچه‌ها شعر و داستان می‌خواندم و ادای گوینده‌ها را برای بچه‌ها درمی‌آوردم. همه هم گوش می‌دادند و خوششان می‌آمد. برخی شب‌ها هم در خانه خودمان یا عموی من در خانی‌آباد، کتاب اجاره می‌کردیم.

آن زمان در مولوی کنار مدرسه دخترانه ایران، یک کتاب فروشی قرار داشت و ما از آن جا کتاب را شبی یک ریال اجاره می‌کردیم و زمستان‌ها زیر کرسی می‌گفتند من کتاب را بخوانم و بقیه گوش می‌دادند. یادش بخیر این خاطرات خوب قدیمی.

ماجرای رفتن به رادیوی زاهدان

به یاد دارم دبیر ادبیات ما در دبیرستان که ناظم هم بود، زمانی که فهمید به شعر و ادبیات علاقه دارم و شعر هم می‌گویم، ساعت‌هایی که بیکار بودیم با من روی وزن شعر و تقطیع شعر کار می‌کرد. آقای قوامی، زمانی که دید من علاقه‌مند هستم و توانایی دارم، یک دوره مجله سخن که درباره تقطیع عروضی و علمی شعر بود و توسط پرویز خانلری نوشته شده بود را خرید و به من هدیه کرد که هنوز آن را نگه داشته‌ام. تا این‌که پدرم به وزارت دارایی زاهدان منتقل شد و من در آن زمان در حال دیپلم گرفتن بودم. بعد از این‌که امتحان‌های دیپلم را دادم به زاهدان رفتم. رادیویی در زاهدان تازه افتتاح شده بود و آگهی کرده بودند که گوینده، همکار و نویسنده می‌خواهند. من به دلیل این‌که می‌دانستم به این کار علاقه‌مندم و توانایی هم دارم، به آدرس آگهی رادیو رفتم و گفتم که برای گویندگی آمده‌ام. سپس آقای محیط‌زاده یک دستگاه پرتابل آورد که صدای من را ضبط کند و من هم مطلبی را خواندم. آقای داوود فخر، مدیر رادیو که بعدها با هم دوست شدیم، صدای من را شنید و گفت ضبط کافی و خوب است. من هم از همان لحظه کارم را در آن جا شروع کردم. ابتدا در آن جا گوینده بودم اما به دلیل این‌که توانایی داشتم همه کارهای هنری را تجربه کردم. نویسندگی انجام دادم و تهیه‌کننده، بازیگر و کارگردان هم شدم. خوشبختانه آن زمان به خصوص در شهرستان، فردی که این توانایی را داشت می‌توانست همه کار بکند و به او این اجازه را می‌دادند تا استعدادش شکوفا شود.

از خدمت در سلطنت‌آباد تا رادیو نیروی‌ هوایی

بعد از مدتی باید برای سربازی به تهران می‌آمدم و داوود فخر گفت می‌توانیم برایت معافی بگیریم اما بعد از مشورت با خانواده و دوستان به این نتیجه رسیدم که بهتر است خدمت خود را انجام دهم. برای خدمت قرعه‌کشی کردند و شش ماه بعد باید خدمت می‌رفتم. به همین دلیل در این مقطع در خانه خواهرم زندگی کردم. رادیویی انتهای خیابان نیروی هوایی در باشگاه افسران نیروی هوایی وجود داشت که نام آن رادیو نیروی هوایی بود و فهمیدم این رادیو برای گویندگی، نویسندگی و بازیگری نیرو می‌خواهد. این رادیو برنامه‌های مختلف داشت و مردم هم گوش می‌کردند؛ بنابراین در امتحان شرکت کردم و حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر هم آمده بودند؛ دو روز بعد اعلام کردند که نفر اول شده‌ام. من تا شروع خدمت در برنامه‌های تلفنی و نمایشی کار می‌کردم.

روز دوم خدمت در سلطنت‌آباد بعد از رژه در حال استراحت بودم که یک ماشین جیپ به وسط میدان آمد و محسن فرید از دوستان رادیویی من از آن پیاده شد و با صدای بلند گفت مژده بده یک نامه برای تو از  رادیو نیروی‌هوایی گرفتم تا هفته‌ای دو روز به رادیو نیروی هوایی بیایی و کارت را ادامه بدهی. من از این مساله بسیار خوشحال شدم و روزهای دوشنبه و پنجشنبه‌ به رادیو نیروی هوایی می‌رفتم. متأسفانه وسط دوره خدمت، پدرم فوت شد به همین دلیل معافی گرفتم اما شش ماه کارهای مختلف انجام دادم تا این‌که دوستانم من را تشویق کردند که به رادیو ایران بروم و از آنجا به فعالیتم ادامه بدهم.

داستان ورود به رادیو ایران

در آن سال‌ها رادیو ایران در میدان ارگ بود. من هم به واسطه یکی از آشنایان یک روز به رادیو ایران در میدان ارگ رفتم و این آشنا، من را به رادیو معرفی کرد. بعد از این‌که قطعه‌ای شعر و چند مطلب خواندم، گفتند هفته آینده بیا. هفته بعد رفتم تا جواب خود را بگیرم، آقایی که مسوول هماهنگی بود، گفت یادمان رفت صدای تو را گوش کنیم. الان صدا را می‌گذارم تا استاد روحانی و سعادت گوش دهند. صدای من را گذاشت و بلند کرد در همین زمان، استاد تقی روحانی آمد و گفت پسر جون این صدای توست؟ از جایم بلند شدم تعظیمی کردم و گفتم بله. خطاب به من گفت ماندگار می‌مانی. سپس استاد محمود سعادت گفت صدای توست جوان؟ گفتم بله. گفت خوب است، تم صدای من را دارد. خانم عاطفی آمد و گفت به به چه صدای خوبی. سپس آقای ثابت ایمانی آمد و گفت قبول شدی؟ گفتم ظاهرا. بعد ایمانی گفت به به، خدا تو را برای من رساند. گفتم چطور؟ گفت من عصر کشیک رادیو هستم و بیرون کار دارم و هر کاری کردم که دوستی جای من بماند، همه کار داشتند. حالا تو که قبول شدی جای من می‌مانی، بیا برویم تا رادیو را به تو نشان دهم و همان زمان من را به پخش رادیو و اتاق فرمان برد و فعالیتم را شروع کردم.

اتفاقاتی که با چند کاغذ خبر رخ داد

چند استودیو در ساختمان رادیو وجود داشت که روزی با چند کاغذ خبر و نوار ۱۵ دقیقه‌ای به یکی از استودیوها رفتم. آقای معینیان مدیر رادیو بود و گفت نوری چه کار می‌کردی؟ گفتم در استودیویی که خالی بود، خبر تمرین می‌کردم؛ آفرینی به من گفت و دستور داد که از دو یا سه روز بعد خبرهای سه دقیقه‌ای را سر هر ساعت من بخوانم. بعد که دیدند توانایی دارم، اجازه دادند که خبر مشروح هم سر ساعت‌های ۷ و ۸ صبح، ۲ بعدازظهر و ۹ شب بخوانم. بعد از مدتی برای برنامه شعر و موسیقی آقای سهیلی از میان تعدادی شرکت‌کننده، من انتخاب شدم و برنامه کاروان شعر و موسیقی را هم اجرا کردم.
استاد رضا سجادی، تورج فرازمند، ابوالقاسم انجوی و مهدی سهیلی بر زبان فارسی دقت بسیار داشتند. آن زمان من فهمیدم که زبان فارسی یکی از کامل‌ترین، تواناترین و در عین حال موسیقایی‌ترین زبان دنیاست. در هیچ فرهنگ و زبانی ما نظیر آثاری مانند شاهنامه فردوسی، گلستان و بوستان سعدی، غزل‌های حافظ، خمسه نظامی و شعرهای عطار را نداریم. بنابراین باید ارزش زبان فارسی را بدانیم.

حمله ضد انقلاب ها به رادیو

شبی که ضدانقلاب‌ها به رادیو حمله کردند، من در رادیو بودم که چراغ‌ها را خاموش کردیم و زیر میز رفتیم و گویندگی ‌کردیم! سپس گفتند نیروهای انقلابی آمده‌اند و ما را نجات دادند. ما در همه لحظه‌ها باید کارمان را انجام می‌دادیم. بعد از انقلاب کار من بیشتر در پخش بود و برنامه خانواده را اجرا می‌کردم. برنامه‌های دیگر قبل از انقلاب و شروع انقلاب قطع شده بود ولی برنامه خانواده را هنوز اجرا می‌کردم. مدیر رادیو هم گفتند همه کسانی که قبل انقلاب هر جا بودند الان هم در جای خود باشند؛ بنابراین من هم در پخش ماندم تا این‌که میدان ارگ هم فعال شد. گاهی پخش بودم اما بیشتر به میدان ارگ می‌آمدم. برنامه‌هایی که در میدان ارگ شروع کردیم برنامه در انتهای شب و سیمای فرزانگان بود. من فقط به این کار بسنده نمی‌کردم چون علاقه به آموزش داشتم. من هنگام کار در رادیو در دانشگاه تهران ادبیات فارسی و زبان‌شناسی می‌خواندم. بعد از انقلاب در یک یا دو دبیرستان ادبیات درس می‌دادم که من را با آموزش نزدیک کرد. سپس حس کردم ادبیات دانش‌آموزان ضعیف شده و خود دبیران هم مشکل دارند؛ بنابراین با خانم فتانه عبادی تصمیم گرفتیم از کتاب‌های اول ابتدایی تا مقاطع بالاتر نوارهایی را تهیه کنیم و به مدارس بدهیم و قرار شد کل شعرها و متون قدیمی کتاب‌های فارسی را از دبستان، راهنمایی و دبیرستان برای بچه‌ها و دبیران بخوانیم. این طرح تصویب شد و نمونه کار و طرح را به آموزش و پرورش دادم. خوشبختانه دکتر حدادعادل، معاون پژوهشی آموزش و پرورش، همکاری و حمایت کردند. حدود هفت تا هشت ماه طول کشید تا آموزش و پرورش این مجوز را صادر کرد و چند ماه هم طول کشید تا وزارت ارشاد اجازه دهد. چون باید از ارشاد هم مجوز می‌گرفتیم. بنابراین تا پایان دوره پیش دانشگاهی را همراه با خانم عبادی هر چه در کتاب‌های فارسی بود ما خواندیم. تمام شعرها در اوج زیبایی انتخاب شده بود و متن‌ها از تاریخ بیهقی، حسنک وزیر و مطالب قشنگ همراه با موسیقی بود و حدودا ۵۵ کاست بود که در کل ایران پخش شد؛ البته کتاب‌ها بعد از انقلاب عوض می‌شد و باید تغییراتی ایجاد می‌کردیم و این کار سرمایه می‌خواست که میسر نشد و بنابراین متوقف شد.

رادیو؛ رسانه همیشه گرم

رادیو و تلویزیون جایگاه خود را دارند و هیچ کدام نباید همدیگر را تحت‌الشعاع قرار دهند. رادیو یک رسانه گرم است که همه جا قابلیت استفاده دارد. شما مشغول هر کاری باشی، می‌توانید به رادیو هم گوش دهید اما تلویزیون به دلیل این‌که تصویر دارد باید یک‌سره حواس خود را به تصویر بدهید. قسمت پخش رادیو به تدریج به جام‌جم منتقل شد و ساختمان ۱۳‌طبقه‌ای ساخته و کارهای تلویزیونی شروع شد. در آن مقطع برای کارهای تلویزیونی به ما پیشنهاد شد اما راغب نبودیم؛ البته با استادانی که از قبل در رادیو کار می‌کردند و آشنا بودیم، همکاری می‌کردیم. من عاشق رادیو بودم و به طور رسمی رادیو را برای تلویزیون رها نکردم. هنوز هم بعد از گذشت این همه سال کار برای رادیو، عاشقانه برای این رسانه کار می‌کنم.

قانون تازه کارها

قانون رادیو این بود که افراد تازه وارد در رادیو پنج، شش ماه تا یک سال اعلام برنامه می‌کردند تا با فضا اخت شوند. به همین دلیل من هم از همان روز شروع کردم و تا سه ماه اعلام برنامه می‌کردم. زمانی که متوجه شدند من توانایی دارم از دو تا سه هفته بعد از ورودم برنامه‌ای به نام «رادیو در ۲۴ ساعت آینده» را به من دادند تا کنار خانم مولود کنعانی اجرا کنم. خوشبختانه ظرف یک یا دو ماه چند تقدیرنامه گرفتیم، به دلیل این که خوب کار کرده بودیم و واقعا از این اتفاق خیلی خوشحال بودم.

وقتی کلاه سرشان گذاشتم!

 میدان ارگ رادیو یک مدیر عمومی به نام مرحوم مسعود گنجه‌ای داشت که با شرکت انتشاراتی سروش و مدیرش مهندس مهدی فیروزان دوستی داشت. گنجه‌ای گفت می‌خواهی با فیروزان آشنا شوی و کاری کنی؛ گفتم بله. سال ۶۷ بزرگداشت حافظ در شیراز بود و من به فکر افتادم که برای بزرگداشت حافظ یک آلبوم حاوی دو کاست فراهم کنم و طرحش را به مهندس فیروزان دادم که خوشش آمد. زندگی حافظ را به چهار دوره جوانی و زندگی در عهد شاه ابواسحاق اینجو، امیر مبارزالدین، دوره شاه شجاع و یحیی (پسران مبارزالدین) و دوره آخر دوران جاودانگی حافظ؛ غزل‌هایی که تاریخ ندارند ولی جاودانه است، تقسیم کردیم. برای هر دوره از آرشیو، موسیقی گرفتیم. دو کاست در یک آلبوم بود که شامل یک موسیقی و یک آواز از بنان و محمودی خوانساری می‌شد. طرح را برای تصویب به وزارت ارشاد دادم اما تصویب نکردند. گفتند بنان و محمودی خوانساری چون خوانندگان دوره قبل بودند، نباید استفاه شود؛ گفتم فقط در شیراز برای بزرگداشت حافظ پخش می‌کنیم، بنابراین در مجوزی که به من داد نوشت فقط در شیراز. بزرگداشت با حضور دوستان رادیویی برگزار شد و یک ماه بعد از وزارت ارشاد تلفن زدند و گفتند به ما کلک زدی؟! این صداها را در بین مهمانان پخش کردی و در همه جای ایران پخش شده است. بعد از آن بود که رادیو و تلویزیون، آواز بنان و خوانساری را پخش کرد. در بزرگداشت حکیم نظامی هم باز یک آلبوم دو کاسته از زندگی نظامی به نام آفاق عشق نظامی تهیه کردم و فریدون شهبازیان قبول کرد که تمام موسیقی‌ها را فراهم کند و مهندس فیروزان پیشنهاد داد که از حسام‌الدین سراج به عنوان خواننده در این کار بهره ببریم. هنوز بسیاری از دوستان و استادان دانشگاه می‌گویند به این کاست‌ها گوش می‌دهیم و من هم به فکر افتادم که در قالب سی‌دی آن را عرضه کنم. در بزرگداشت فردوسی هم باز یک آلبوم دو کاسته از هفت خان رستم، زندگی فردوسی و کل شاهنامه همراه با موسیقی و نقالی تهیه کردیم.

انقلاب کرونا

معتقدم بهترین گویندگان تلویزیون، گویندگان رادیو بودند و سالم‌تر، درست‌تر و بهتر حرف می‌زدند. الان دیگر زمانی نیست که گوینده پنهان از بیننده و شنونده باشد. چه اشکالی دارد که یک جا حرف بزند و جای دیگر تصویر و حرف او باشد. البته باید بگویم میانه من با رادیو خوب است و کاملا به رادیو تعصب دارم و عاشق رادیو هستم. حیف که متاسفانه درگیر انقلاب کرونا شدیم و من هم مجبور شدم به خاطر کرونا هم کمتر به رادیو بروم و هم این‌که کلاس‌های آموزشی‌ام را فعلا برگزار نکنم، چرا که کرونا به قول معروف شوخی بردار نیست! اما با این وجود هفته‌ای یک تا دو روز به رادیو می‌روم و برنامه اجرا می‌کنم. در مجموع معتقدم هر کاری که می‌خواهید یاد بگیرید و بعد از یادگیری عمل کنید و آن کار وسیله زندگی‌تان باشد، باید عاشقانه دوست داشته باشید. ما در همه کارها توانایی بالقوه داریم اما باید عاشق آن کار باشیم تا آن توانایی‌ها بالفعل شود.

دکلمه ابتدایی «ربنا» را من خواندم

من خاطره‌ای هم از ضبط «ربنا» دارم که جالب است. «ربنا» سال‌های اول انقلاب ضبط شد. مرحوم حسین صبحدل (موذن و هیه‌کننده پیشکسوت رادیو ) از من خواستند که همراه آقای شجریان «ربنا» را اجرا کنم و این گونه بود که دکلمه ابتدایی «ربنا» را خواندم. شعر این دکلمه را آقای صبحدل از مثنوی افشاری مولانا انتخاب کرده بودند. من هم که دکلمه «ربنا» را خوانده‌ام و سال‌ها پخش شد، دیگر مال من نیست بلکه متعلق به رادیو و مردم است؛ در واقع آنچه که مردم دوست دارند، متعلق به آنهاست.

همه برنامه هایم را دوست دارم

من هر برنامه‌ای که قبول می‌کردم و مشغول می‌شدم، بدون استثنا دوست داشتم و علاقه داشتم. همیشه آموزش هم برایم خیلی جذابیت داشته و دارد و واقعا از آموزش دادن لذت می‌برم. همچنین به من پیشنهاد شد که در دانشکده خودمان گویندگی، فن بیان، شعر و ادبیات درس بدهم و این کار را در دانشکده صداوسیما شروع کردم و این درس دادن باعث شد روش‌های منحصر به فردی را پیدا کنم؛ برای مثال روش‌هایی پیدا کردم که تارها فعال و صدا پر و کامل شود. صدا مانند پیانو از زیرترین تا بم‌ترین فرکانس را دارد و این بستگی به توانایی خودمان در استفاده از تارهای صوتی دارد. همچنین فهمیدم بهترین روش تنفس، استفاده از دیافراگم و برای گویندگی مناسب است. به نظرم ما به طور غریزی توانایی همه کارها را داریم اما باید عملی صورت بگیرد و بستگی دارد آدم بخواهد توانایی بالقوه را بالفعل کند. پس این توانایی در ما وجود دارد اما بروز نکرده است. در مجموع در همه سال‌های فعالیتم در شبکه‌های مختلف رادیو حضور داشتم. همچنین چند برنامه تلویزیونی با محوریت ادبیات و شعر هم اجرا کردم. یکی از تهیه‌کنندگان رادیو، مهدی علی‌احمدی طرحی را داد که قبول کردم و به برنامه «شاخه طوبی» رفتم. از آنجا شروع شد و برنامه‌های دیگر مانند شباهنگ، غزل‌های امام و ... پیش آمد. حتی در شروع شبکه جام‌جم من طرحی را دادم که تهیه‌کننده، نویسنده و مجری برنامه بودم به نام نگارستان سخن که شاید ۴۰ یا ۵۰ برنامه پخش شد. در مجموع شعر و علاقه‌‌ام به ادبیات باعث شد تا به امروز گویندگی بسیاری از برنامه‌ها را با این محوریت داشته باشم.

احترام به مردم را یادمان نرود

گوینده باید مطابق معیار گویندگی و بیان رسمی صحبت کند. صدا کاملا درست و منطبق بر قاعده و قانون و بیان، مطابق معیار باید باشد. اما استاد هم باید در دانش خود اطلاعاتش کامل باشد. کتاب اول من چاپ شده که در آن به گوینده می‌گویم باید عاشق کار گویندگی باشد و تربیت خانوادگی و توانایی‌های این کار را داشته باشد. به طور کامل آموزش ببیند و بعد شروع به کار کند و در دوران کار هم آموزش باید همیشگی باشد. برخی از گویندگان کلمات را به درستی بیان نمی‌کنند و این اشکال دارد. گویندگان در مقابل میلیون‌ها انسان از بالاترین مقام تا رده سنی پایین قرار دارند و باید حرف زدن را یاد بگیرند. اولین موضوعی که گوینده باید رعایت کند ادب و احترام به شنونده است، چون از مقام معظم رهبری گرفته تا وزرا، پدرت و ... برنامه را گوش می‌دهند. گوینده شخصیت ثابت و همیشگی دارد. ادب و تربیت در رأس همه است و اگر همه این‌ها رعایت شود شنونده، خبر و هر مطلبی را متوجه خواهد شد. گوینده باید جایگاه خود را بشناسد و بداند در جایگاهی قرار دارد که میلیون‌ها شنونده به او گوش می‌دهند. همیشه هم تاکید کرده‌ام مردم همه چیز را از رادیو یاد می‌گیرند.

ظرفیت زبان فارسی

زبان فارسی، زیباترین و کامل ترین زبان‌های دنیاست و این زبان بیانش و آوایش پر از موسیقی و زیبایی است که کمتر زبانی در دنیا اینقدر شیرینی گفتار دارد. زبان فارسی این ظرفیت را به طور کامل دارد که هرگز به پایان توانایی آن به این سرعت نمی‌توانیم برسیم. ما و همه کشورهای دنیا بدون استثنا زمانی که به استقلال و حاکمیت مطلق رسیدند برای حفظ استقلال و حاکمیت یک زبان رسمی را استفاده کردند. بعد از پذیرش اسلام از ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ سال پیش تا حالا زبان فارسی دری، زبان رسمی و ملی ما شد که بزرگ‌ترین شاعران ما یعنی رودکی، فردوسی، سعدی و حافظ و ... به این زبان شعرهای خود را نوشتند. ایران از قوم‌های مختلف تشکیل شده و هر کجای ایران اگر کسی سواد خواندن و نوشتن داشت و این نمود زبان فارسی نوشتاری را یاد گرفته بود، می‌توانست شعرهای فردوسی را به لهجه مادری بخواند. از زمانی که رادیو به وجود آمد چون یک رسانه گفتاری و شنیداری بود، باید بیانی را برای گفتن و شنیدن انتخاب می‌کرد و این انتخاب باید منطبق با آن زبان رسمی می‌شد. اولین رادیو در هر کشوری در پایتخت افتتاح می‌شد که باید از زبان پایتخت استفاده می‌کرد تا این زبان همگانی شود. هر زبانی از دو ویژگی اساسی لهجه و گویش برخوردار است. رادیو در تهران افتتاح شد بنابراین در بیان رادیو لهجه تهران و گویش قشر تحصیلکرده دانشگاه انتخاب شد. تصمیم گرفته شد که گوینده با لهجه و بیان کتابی حرف بزند و از ابتدا این نوع افراد را انتخاب کردند. در بسیاری از شهرستان‌ها باید فردی برای مردم بیان رادیو را ترجمه می‌کرد و حتی در تهران برای مردمی که در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند، یک نفر برای مردم کم‌سواد و بی‌سواد ترجمه می‌کرد. مدتی در شهرستان‌ها طول کشید تا مردم و جوان‌ها با این بیان آشنا شوند و فهمیدند رادیو چه می‌گوید. رادیو به بیان ما کمک کرد، قبل از رادیو هر کسی می‌خواست با زبان فارسی آشنا شود و بنویسد در مکتب آموزش می‌دید. اگر یک استاد دانشگاه را در زمان حاضر به رادیو دعوت کنیم و با لهجه صحبت ‌کند مساله‌ای نیست اما در هر برنامه دیگری اگر گوینده یک دهم لهجه داشته باشد، مردم ایراد می‌گیرند.

وقتی از خبر وارد ادبیات شدم

 به یاد دارم گفته بودند که گویندگان خبر کار دیگری انجام ندهند و استاد فرازمند هم من را برای خبر انتخاب کرده بود. ساختمان جام جم حدود سال ۱۳۵۰ افتتاح شده بود که بیابان برهوت بود و من در آن زمان به پخش قدیم تلویزیون و رادیو می‌رفتم و خبر می‌خواندم. در همین دوره بود که روزی با استاد انجوی به شیراز رفتم به دلیل این‌که می‌خواست گزارشی تهیه کند. در همان زمان او گفت: تو در زمینه شعر و ادبیات توانایی بیشتری داری؛ البته به خبر هم مسلطی و خوب می‌خوانی اما می‌دانم عشق و علاقه بیشتری به ادبیات داری. او گفت تا زمانی که خبر می‌خوانی فقط زبان حکومت هستی، بنابراین به ادبیات برگرد تا زبان ملت، تمدن و فرهنگ ایران باشی. به تهران که آمدیم با استاد فرازمند صحبت کردم تا در نهایت قبول کرد من دوباره به کار ادبیات و فرهنگ برگردم و دوباره برنامه کاروان شعر و موسیقی، فرهنگ مردم و برنامه خانواده را اجرا کردم. بعد از مدتی با همکاری خانم پژوهش، رضایی و امیر معز در استودیو ۱۴ میدان ارگ برنامه «سلام بامدادی» را ضبط می‌کردیم که بعد از خبرهای ساعت ۷ تا ۸ صبح پخش می‌شد. سردبیر این برنامه علی رسولی و مسؤول برنامه آقای فرازمند بود. یک روز آقای فرازمند به سردبیر گفت چرا تحولی ایجاد نمی‌کنی؟ برنامه یکنواخت شده است. به همین دلیل ۳۰ یا ۴۰ طرح آورد و گفت این‌ها را نوشتم تا هر هفته با تنوع اجرا کنی. او فرد متبحر، بهترین گوینده و مترجم بود و درباره ادبیات، شعر و زبان فارسی زیاد می‌دانست. روزی که جلسات شورای برنامه‌ها بود همه دعوت می‌شدیم و آقای معینیان هم می‌آمد، برنامه‌ای را انتخاب می‌کردند تا پخش شود و همه روی آن نظر می‌دادند. قسمت‌های خوب، برجسته و ضعیف را می‌فهمیدند و توضیح می‌دادند. یک آموزش فوق‌العاده بود و بازشنوایی برنامه، فوق‌العاده تأثیر مثبت داشت و مورد توجه بسیاری قرار گرفت.

فاطمه عودباشی - رسانه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها