جالب‌های تلویزیونی

در صفحه پیش‌رو نیم‌نگاهی به چند اتفاق ماندگار تلویزیونی انداختیم که در قالب تیتراژ، دیالوگ، سکانس و... برای مخاطبان تماشایی هستند.
کد خبر: ۱۴۲۴۳۵۳
نویسنده صدف قصاب‌زاده‌ - روزنامه‌نگار

سکانس ماندگار

خواستگاری آقای شهردار
مینی‌سریال «عاشورا» که جمعه‌ها روی آنتن می‌رود، پر است از لحظه‌های دیدنی که اشک از چشمانت جاری می‌کند یا در بحبوحه نبرد لبخند به لبت می‌آورد. عین زندگی که هم تلخی دارد و هم شیرینی. نمایش قهرمانی شخصیت‌های سریال هم آن را در دام کلیشه نینداخته و از بازنمایی واقعیت باز نداشته است. مثلا در قسمت اول ژیلا شاهی یکی از بازیگران خوش‌آتیه سریال وقتی خبر خواستگاری مهدی باکری از خود را می‌شنود لحظات رئالی را خلق می‌کند که بر دل مخاطبان می‌نشیند. او شناختی که از باکری به‌عنوان شهردار دارد، با بیانی شیرین و بی‌سانسور بر زبان می‌آورد و همین است که مخاطبان را با او همراه می‌کند.

تیتراژ ماندگار 

بارش ستاره در شب کویر
دردسرهای حبیب و پسرخاله‌اش را خاطرتان هست؟ «حبیب، کارگر ساده‌ای بود که رئیسش قندی، او را اخراج می‌کند. حبیب در خلوت شبانه، جلوی قندی را می‌گیرد تا طلب بخشش کند اما با درگیری میان آنها، قندی به زمین خورده و...» این شروع قصه‌ای است که به آن اشاره کردیم و روایت آن را چند سال پیش در سریال برای آخرین بار دیدیم و این روزها شاهد بازپخش آن از شبکه آی‌فیلم هستیم. یکی از ویژگی‌های ماندگار، قطعه موسیقیایی تیتراژ آن بود که با صدای احسان خواجه‌امیری اجرا و شهرت زیادی را هم برای او به ارمغان آورد. 

نوستالژی

چشمات اذیت نشه!
«برو عقب‌تر! عقب‌تر! آفرین عزیزم...عقب‌تر‌ بنشین تا چشمات اذیت نشه» جملات مشابه آنچه آوردیم یادآور سال‌های کودکی است و اجرای الهه رضایی و هم‌نسلانش در برنامه‌‎های کودک. چه حال خوشی داشت وقتی بی‌دغدعه زیر باد خنک کولر گوجه سبز نمک زده در لپ‌مان می‌گذاشتیم و پای صحبت‌های خانم مجری می‌نشستیم یا بعد از مدرسه کنار بخاری تند‌تند مشق‌های‌مان را می‌نوشتیم تا برنامه کودک را ازدست ندهیم. حالا اینجا بخشی از همین خاطرات تصویری را با هم مرور می‌کنیم که به مدد فضای مجازی بیش از گذشته در دسترس است. 

دیالوگ ماندگار

پرواز شوق‌انگیز و ابدی
بیلبوردهایی از آثار نمایشی دفاع مقدسی در سطح شهر نصب شد که برخی از آنها متعلق به سریال «شوق پرواز» بود. نگاهی به دیالوگ‌های شنیدنی، یادآور نگاه والای شهیدی است که پروازش ابدی شد. درجایی از سریال گفته می‌شود: «پرواز اندازه آدمو برملا می‌کنه. هرچی بالاتر می‌ری؛ هرچی بالاتر و بالاتر می‌ری دنیا از دید تو بزرگ‌تر می‌شه؛ تو از دید دنیا کوچیک‌تر...».

ویژه

ذبح حقیقت در سرعت
در«ویژه» این شماره سراغ یک برنامه تلویزیونی متفاوت رفتیم. بگذارید از اینجا شروع کنیم که اگر اهل شبکه‌های اجتماعی مجازی باشید، موافقید که این روزها دنبال متن‌های فست‌فودی و خبرهای کوتاه می‌گردیم و حتی با شنیدن چند جمله از یک رویداد نتیجه‌گیری می‌کنیم. برخلاف گذشته که خواندن متون بلند، شنیدن گفت‌وگوهای طولانی باب بود و تفسیر جای بیشتری در دل مخاطبان داشت. در سرعت رسانه‌های مدرن آنچه قربانی می‌شودحقیقت است. پس نقش رسانه‌ای با گستردگی صداوسیما این است که همچنان بر رسالت خود البته با ساختارهای جدید وفادار بماند و حقیقت که دردیگر رسانه‌ها و فضای مجازی زیر چرخ سرعت جان می‌دهد را با نگاهی دقیق‌تر نمایان کند. برنامه‌ای با ساختاری تازه برای تلویزیون خودمان این مهم را عهده‌دار شده و حسابی مورد توجه قرار گرفته است. برنامه‌ای که همچون نامش «مکث» به‌دنبال ترمز در سرعت است تا نگاهی واقع‌بینانه به رخدادها داشته باشد. این برنامه با دکور ساده در فضایی ۹متری به بررسی موضوعات فرهنگی و سیاسی روز می‌پردازد و سعی دارد روایت دست اول ارائه دهد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۸
۱
۰
حداقل عکسی میذاشتین

نیازمندی ها