صرف فعل هاپولیدن!

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۲۵۵۷۹
صرف فعل هاپولیدن!

کیهان :نمونه

گفت: سخنان نتانیاهو درباره جنگ 50 روزه غزه هنوز هم سوژه جالبی در دست رسانه‌ها برای مسخره کردن اوست.

گفتم: مسخره است که مسخره‌اش می‌کنند.

گفت: یکی از رسانه‌های آرژانتین با اشاره به این که نتانیاهو بعد از آنهمه جنایت علیه مردم غزه، نظامیان اسرائیلی را با اخلاق‌ترین ارتش دنیا معرفی کرده است، می‌نویسد؛ معلوم نیست نتانیاهو معلم اخلاق اوباماست یا اوباما استاد اخلاق نخست‌وزیر اسرائیل است؟!

گفتم: چه فرقی می‌کند؟! بلانسبت، بلانسبت و دور از جان همه حیوانات اهلی و وحشی، سگ زرد برادر شغال است.

گفت: یکی از سوژه‌های دیگر اظهارات نتانیاهو در سازمان ملل است که گفته بود مدیریت من در رعایت قواعد دموکراسی یک نمونه است.

گفتم: این که حرف بدی نیست! بهش بگو اگر واقعا نمونه است فردا ساعت 8 صبح بیاید دم آزمایشگاه!

اعتماد: خیال جمع تو از سر نمی رود ما را

در خبرها آمده است که یک کشیش محترم کنیایی که به ایران سفر کرده اذعان داشته به خاطر تبلیغات رسانه یی فراوان، منتظر دیدن سلاح های اتمی در خیابان های تهران بوده اما آنچه دیده محبت و علاقه ایرانی ها به مردم آفریقا بوده...

مویدی: بر فرض محال هم که آدم {...} داشته باشه نمی آره تو خیابون که.

امیرشاهی: شاید منظورش سانتریفیوژ بوده.

مویدی: اونم کسی نمی آره تو خیابون. معمولاتو کمدی، گنجه یی، گوشه بالکنی، جایی آدم سانتریفیوژ و گاز و قلیون و مفتول و این چیزا رو قایم می کنه.

روشن ضمیر: البته در بعضی محله ها و شهرستان ها گزارش شده که این وسایل در کوی و برزن دیده شده.

کپورچالی: شانس آوردیم گذر این پدر روحانی به این محله ها و کوی برزن ها نیفتاده وگرنه با یه بغل کیک زرد زعفرونی برمی گشت مملکت خودش و چه سوغاتی بهتر از این متاع؟

مویدی: جخ برا ابولاهم خوبه.

روشن ضمیر: ابولانیاورده باشه با خودش؟

من: من موندم این بنده خدا علاقه و محبت ایرانی ها به مردم آفریقا رو از کجا ملتفت شده؟

کپورچالی: اینو هر کی که تو تهران راه بره متوجه می شه. چطور تو متوجه نمی شی.

امیرشاهی: تو محله ما که کسی با آفریقایی ها خوب نیست. از عباس دریانی تا تقی دوچرخه ساز فحش یومیه شون آمیخته با تمایلات نژادپرستانه است.

مویدی: خب این بابا به مرگ گرفته که به تب راضی بشه. دنبال بمب اتم بوده، به جاش حاجی فیروز دیده ذوق زده شده. شما هم بری کنیا عمونوروز ببینی همین حالت بهت دست می ده.

روشن ضمیر: کنیا همون جا نیست که اولش زده به مملکت کنیا خوش آمدین؟

من: ما ملت مهربونی هستیم، اتفاقا به هیچ عنوان تمایلات نژادپرستانه نداریم اما فقط باید توی بعضی ضرب المثل هامون تجدید نظر کنیم. اگه این کشیش محترم فارسی بلد بود شاید طور دیگه یی اظهارنظر می کرد.

امیرشاهی: از امریکایی ها و انگلیسی ها که بهتریم. نه سیاهی کشتیم نه سیاهی آزردیم، نه... حالاچارتا ضرب المثل هم بگیم. طوری نی.

کپورچالی: طوری نی؟ یکی بگه تیغ در دست امیرشاهی مست به تو بر نمی خوره؟

مویدی: ادبیات ما پر از زنگیه و هیچ توهینی نیست. اینکه نظامی می گه: «همه ساق زنگی خورم در شراب/ کزان خوش نمک تر نیابم کباب» که توهین نیست ومنظور با نمکیه. سبزه و سیاه بانمکن دیگه. نیستن؟

کپورچالی: یکی ساق تو رو به جای مزه بخوره خوشت میاد؟

مویدی: تا که خورد و با چه خورد.

من: به هر حال ما باید تصویرمون رو توی دنیای امروز بازسازی کنیم. بخشی از دیپلماسی یعنی همین که یکسری خارجی بیان و برن و ببینن که ما چقدر مهربونیم.

کپورچالی: به شرطی که رومی هم بیارن. نه اینکه فقط زنگی. چهار تا زنگی که میارن، دو تا رومی هم بیارن.

امیرشاهی: می ترسن ثقل سرد کنی.

مویدی: بیا ساقی آن می که رومی وش است/ به من ده که طبعم چو زنگی خوش است/ مگر با من این محابا پلنگ/ چو رومی و زنگی نباشد دو رنگ

کپورچالی: طبعت گل کرده پیرمرد. به رومی رسیدی کبکت به خروس خونی افتاد...

من: بهتر نیست به جای تیکه و طعنه با هم مهربون باشیم؟ یکی از انتقادهای جدی ای که به کرگدن نامه می گرفتن این بود که همه می خوان همدیگر رو ضایع کنن. حال آنکه دوره، دوره مهربونیه. دوره تر دماغی و دوستی و رفق و مدارا و مهرورزیه.

امیرشاهی: اتفاقا تو یه سایت خوندم رییس عدالت و مهرورزی می خواد بره دیدن گفت وگوی تمدن ها و جامعه مدنی.

کپورچالی: عاملان در زمان معزولی همه شبلی و بایزید شوند. اصل این بود که در موقع کار و عمل برن دیدن هم.

مویدی: ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. اون موقع نرفتن، حالاباید قضاش رو بجا بیارن.

کپورچالی: بعضی چیزا قضا نداره. سیگار که تموم شه، تموم شده.

روشن ضمیر: حالااز کجا که این دیدار به خوبی و خوشی و مهرورزی باشه؟ بلکم دعوا شد.

مویدی: اون وقت کشیش کنیایی می ره تو مملکت خودشون عرضمون رو می بره.

امیرشاهی: اگه جشن تولدشون خیلی فاصله نداره بیاییم جشن مشترک بگیریم و براشون یه ترانه مشترک بسازیم.

کپورچالی: کاش زودتر با تولد آقای هاشمی تجمیع می کردیم و یک ترانه حسابی می ساختیم.

من: ترانه سازی دیروز به کامتون خوش نشسته انگار.

کپورچالی: بد هم نی. بالاخره باید یه جوری بگیم «ف» که خواننده ها برن «فرحزاد».

مویدی: کجای کاری که خواننده ها فرحزاد نشستن، چای و قلیون هم سفارش دادن.

من: می خوای متن ترانه رو به مسابقه خواننده ها بذاریم و به بهترین گزینه جایزه بدیم؟

کپورچالی: خیلی هم خوب.

پس خواننده های محترم متن ترانه پیشنهادی شان را تا فردا ظهر به آدرس

mirfattah@yahoo. com ارسال کنند و به جای سابجکت بنویسند «نخستین مسابقه اینترنتی قلندران». ما به بهترین گزینه جایزه ویژه خواهیم داد و ترانه اش را با صدای قلندران در همین ستون منتشر خواهیم کرد.

قدس:مش غضنفر و علم بهتر است یا بازار؟!

وَختی خُردو بودُمُ مَردِسه مِرفتُم، تو کلاسِما یَک بِچِّگه پَخمه یی بود که هَمّه نمره یاش صِفِر مِرفتُ ...

هَروَخت معلِماما اَزِش درس مُپُرسیدَن بلد نِبودُ اونایم یا گوشِش رِ مِتابوندَن یا یَکدِنه پَس کِلِّگی قایِم بِزِش مِزِدَن. اگِر مو نِمُبودُمُ سَر امتاحانا بِزِش تقلب نِمِرِسوندُم هَمو تَصدیقِ کلاس پنجمِشَم نِمِتِنِست بیگیره. خُلِصه ای قِضیه گذشت تا ایکه دیروز چِفتِ خیابون منتظر اُتوربوس واستاده بودُم که ناسَن یَکدِنه اَزی ماشین شاستی بلندایِ خاریجیِ مَکُش مَرگِما از چِفتُم رَد رَفتُ جولوتر نِگَر داشتُ واز دنده عَقِب گیریفت آمد جایِ مو یُ بِزِم گفتِگ تو فُلانی نیستی؟ گفتُم چرا خودِشُم. گفتِگ مو هَمویُم که تو مَردِسه موقه امتاحانا بِزِم مِرِسوندی. واچُرتیدُمُ گفتُم یَره مو هَمِّشه با خودُمُ مُگُفتُم تو با او پَخمِگیت نِمَکیَم نِمِری، پس چیجوری رَفت که هَمچی ماشینی زیرِ پاتِ یُ هَمچی لباسایِ شیکّان پیکّانی بَرِتِ؟ گفتِگ بِرِیکه مو از هَمو دبستان درس رِ وِل دادُمُ زَدُم تو کارِ بازار؛ اَزونجه یَم که تو کیشورِ ما هَرچی مِخِری فرداش قیمتِش مِره بالا، مو ایقذَر پولدار رَفتُمُ هَموجورَم هَرروز پولام اِضاف مِره.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیجوریه تو مملکت ما او بِچّه هایی که زِمان مَردِسه شاگرداول بودَنُ نمره هاشا بیست مِرَفته، تو بزرگیشا دِلنگونِ میله اُتوربوس مِرَن ولی او بِچّه ها که هَمّه نمره یاشا صِفِر مِشُده وَختی بزرگ مِرَن ماشینای شاستی بلندِ چَندصَد مِیلونی زیرِ پاشایِ؟!

سیاست روز:مساله آب و گفت‌وگوی تمدن‌ها

علی لاریجانی: اگر کشور رشد اقتصادی نداشته باشد، نمی‌تواند پولی به محیط‌ زیست هم اختصاص دهد و برای رشد اقتصادی هم باید...

علی لاریجانی: اگر کشور رشد اقتصادی نداشته باشد، نمی‌تواند پولی به محیط‌ زیست هم اختصاص دهد و برای رشد اقتصادی هم باید محیط‌زیست سد راه توسعه و اقتصاد نشود.

اظهارنظر فوق به زبان شیرین فارسی چه معنا و مفهومی دارد؟

الف) رشد اقتصادی را عشق است وگرنه محیط‌زیست سیخی چند؟

ب) بودجه محیط‌زیست در سال جدید از طرف مجلس به نصف کاهش می‌یابد.

ج) رئیس جان قهرمان / پلنگ مازندران

د) هر سه گزینه فوق پرت و پلا می‌باشد

رئیس انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات: ما اساسا در جامعه ایرانی دچار موانع بسیار در گفت‌وگو هستیم که این موضوع در مساله آب وجود دارد.

ما از این انشا نتیجه می‌گیریم که:

الف) آب یک مساله فرهنگی و ارتباطی است و ربطی به آسیاب استکبار جهانی ندارد.

ب) آب یک مساله سیاسی است و به رئیس انجمن مطالعات فرهنگی ربطی ندارد مگر اینکه رئیس آن برادر "هادی خانیکی" باشد که به ایشان حتما ربط پیدا می‌کند.

ج) مساله آب به "ناتوی فرهنگی" ارتباط دارد و هرگونه وابستگی آن به مدیریت زیست‌محیطی تکذیب می‌شود.

د) مساله آب مربوط به "گفت‌و‌گوی تمدن‌ها" می‌شود اما از آنجا که ما در ایران "دچار موانع گفت‌وگو" هستیم، این مساله در "انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات" بررسی می‌شود.

یک عضو شورای شهر تهران: قالیباف باید حقوق مسئولان شهرداری منطقه ۹ را به خاطر معطل شدن مردم در ترافیک کسر کند.

با توجه به راهکار پیشنهادی این عضو متفکر شورای شهر در آینده نزدیک ...

الف) ایشان در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنند و رای هم می‌آورند.

ب) ایشان را به عنوان دانشمند غیرهسته‌ای ترور می‌کنند.

ج) جایزه نوبل در رشته جدید "هوش و سرگرمی" به ایشان اهدا می‌شود.

د) نامبرده فرار مغزها می‌کند و به آغوش آمریکای جهانخوار پناهنده می‌شود تا مشکلات مدیریت شهری ینگه دنیا را حل و فصل کند.

آرمان: صرف فعل هاپولیدن!

سال گذشته اگر می‌گفتید هدایای دولتی شبانه بار کامیون زده شده و به ساختمانی در ولنجک انتقال داده شده‌اند، عمرا اگر برخی از دوستان زیر بار می‌رفتند. اصلا قهر می‌کردند و شب شام هم نمی‌خوردند! زمانی که دولتمردان دولت تدبیر و امید سر کار آمدند و پیگیر این هدایا شدند، حمید بقایی در گفت‌وگویی با یکی از خبرگزاری‌ها اعلام کرد«اساسا جابه‌جایی اموال در مجموعه‌های دولتی به این سادگی‌ها نیست» دقیقا! بر منکرش لعنت، منتهی آن زمان به دلیل شناختی که از توانمندی‌های غیورمردان دولت دهم وجود داشت این احتمال داده شد.

هرچند زمانی که این فرضیه مطرح شد ما قدری شک داشتیم، یعنی اساتیدی را در دولت سابق می‌شناختیم که اساسا«جابه‌جایی مثل موم توی دست شان بود» اما در پرونده پرافتخارشان اثری از جابه‌جایی اموال دیده نمی‌شد، بیشتر توی ارز و چرک کف دست و اینجور مسائل فعالیت می‌کردند.

کمی‌بعد حمیدرضا پورحلم در کتاب«از نیاوران تا پاستور» که ناخودآگاه اسم کتابش آدم را یاد مدل قابل چاپ«از اون بالای شمرون، تا این پایین تهرون!» می‌اندازد، نوشت«اسنادی که مشخصات این اموال را ثبت کرده ‌بودند، امحا شده ‌است». این امحا شده است یک جور شوخی ناجور با آدم است، یعنی عده‌ای دوست دارند طوری حرف بزنند که هیچکس حتی خودشان هم متوجه منظورشان نشود. خب برادر من، شما به جای«امحا شدن» می‌نوشتی«هاپولیدن»؛ اصلا به کجا برمی‌خورد؟! چه عادتی داریم ما که همه جملات را آنقدر سخت بیان کنیم که حتی مرحوم دهخدا هم نفهمد که ما چه گفتیم!؟! بگذریم...

حالا ما کمی‌تحقیق کردیم و متوجه شدیم که این اموال برخلاف آن چیزی که افکار عمومی‌فکر می‌کند ارزش مادی خاصی ندارند، لازم است به برخی از این هدایا اشاره کنیم؛ 1- تعدادی کاغذ پاره که به علت پارگی شدید، دقیقا مشخص نیست چطور پاره شده‌اند، اما به هرحال پاره شده و خوانا نیستند، 2- تعدادی شغل اهدایی که در ممالک قحط الرجال روی زمین مانده اند و رئیس جمهور کشور میزبان از رئیس دولت ما خواسته که حتما آنها را به دست الهام بسپارد، 3- چند جعبه شکلات مرسی و یک عدد خرس عروسکی(به هرحال روزی مورد نیاز واقع می‌شوند) 4- تعدادی جعبه خالی که از دستاوردهای سفر به کشورهایی بود که خودشان

«آه نداشتند که با ناله سودا کنند» طرف توی نان و آب زن و بچه اش مانده، بعد آنوقت توقع داشتید هدیه به رئیس دولت ما بدهد؟ نه واقعا جدا از شوخی؟ طرف خودش پوست و استخوان بود و به شدت هدیه لازم، عضو یونیسف بود تازه درخواست عضویت در کمیته امداد را هم تقدیم رئیس دولت کرده بود، هفته‌ای دو بار خون می‌فروخت... توقع هم حدی دارد!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها