گفت‌وگو با جهانگیر الماسی درباره بررسی نقش هنرمندان در بازنمایی جنایات صهیونیست‌ها در غزه

حقیقت غزه را به تصویربکشیم

نسل قدیم بازیگری با هدف و انگیزه و عشق وارد سینما می‌شد، چیزی که متاسفانه این روزها کمتر در نسل جوان دیده می‌شود. ما برای این به سینما نیامدیم که بار خودمان را ببندیم. یادم می‌آید فیلم «مصائب عاشق فقیر» به کارگردانی حسینعلی لیالستانی و تهیه‌کنندگی مجید مدرسی به دلیل مشکلات مالی داشت متوقف می‌شد و به اصطلاح کار داشت می‌خوابید. آن موقع ما مشغول فیلمبرداری در گیلان و منطقه هشتپر بودیم.
کد خبر: ۹۴۳۵۵۲
چک سفیدی که هنوز دارم

من سراغ یکی از ثروتمندان آنجا رفتم و سرمایه‌ای را از او قرض کردم تا کار ادامه پیدا کند. چون صاحب هتل برای گروه مشکل ایجاد کرده و ابزار فیلمبرداری را دراختیار گرفته بود و نمی‌گذاشت ما فیلمبرداری کنیم. برای تهیه‌کننده هم مشکل قلبی به وجود آمده و مشغول درمان بود و نمی‌توانست سر کار حاضر شود.

من احساس وظیفه و مسئولیت کردم، چون هم تهیه‌کننده رفیقم بود و هم این که این فیلم، بچه همه ما بود. به همین دلیل رفتم اعتباری را برای فیلم بگیرم تا کار به سرانجام برسد. کسی که از او پول قرض کردم، با صاحب هتل تماس گرفت و گفت اگر اتفاقی افتاد، من هزینه‌اش را پرداخت می‌کنم. این طوری بود که فیلم دوباره راه افتاد. آنهایی که با سینما آشنایی بیشتری دارند، می‌دانند اگر فیلم امروز بخوابد و فردا یا چند روز دیگر راه بیفتد، کلی هزینه‌اش بالاتر می‌رود. دوباره نیاز به پیش تولید دارد و... مجید مدرسی کلی از من تشکر کرد و من خوشحال بودم از این که توانستم کاری برای او و فیلم انجام دهم. برای چند فیلم این کار را کردم، چون از این که عضو یک خانواده و گروه بودم و می‌توانستم کاری برای آن انجام دهم، احساس غرور می‌کردم.

واقعا انگیزه حضور ما بازیگران چه بود؟ ما نیامده بودیم که پول مردم را ببریم یا به این سینما نیامدیم که سر مردم را گرم کنیم، تا دیگری جیبشان را بزند. اصلا سینمای ما سینمای سرگرمی نیست. ممکن است سینما در آمریکا به خاطر مسائل امپریالیستی سینمای سرگرمی باشد؛ اما در کشورهای درحال توسعه مثل ما سینما ابزار توسعه فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است. مهم‌ترین وظیفه سینمای ما باید تولید و توزیع آگاهی و اهتمام برای اتحاد ملی باشد. برای جمع کردن مردم و تاکید بر قدر یکدیگر را دانستن است، این فقط یکی از کارکردهای کوچک سینماست. نسل ما برای این کارها وارد سینما شده بود. ما برای حراست از تمامیت ارضی و هویت فرهنگی به سینما آمده بودیم و انگیزه‌های حضور ما چنین موضوعاتی بود. ما برای نبرد اجتماعی و مقابله با بیگانه آمده بودیم.

فیلم لطیف «نار و نی» ساخته سعید ابراهیمی‌فر زیر موشکباران تهران ساخته شد، اما شما چیزی از آن استرس در فیلم نمی‌بینید. قبل از این که برای فیلمبرداری سکانس پایانی سر صحنه بروم، در صد متری ما در بیمارستان امام خمینی(ره) موشک منفجر شد و شیشه خانه ما در توحید فروریخت، کبوترهای نزدیک خانه از ترس دق کردند و مردند، مادرم از همان لحظه مشکل شنوایی پیدا کرد، اما شما چیزی از این استرس در صورت و بازی من نمی‌بینید. ما با تن و روح زخمی سر فیلمبرداری حاضر شدیم، اما چهره‌مان می‌خندید. حکایت ما حکایت آن دلقکی بود که با همه غم و مصیبتش، باید سر صحنه می‌خندید و مردم را می‌خنداند.

یا از نمونه‌های دیگر این همدلی و انگیزه و هدف باید به فیلم «آشیانه مهر» به کارگردانی زنده‌یاد جلال مقدم اشاره کنم که در کرمانشاه ساخته شد؛ آن هم درست موقعی که نیروهای عراقی در صد متری ما مشغول هدف قراردادن پالایشگاه بودند. من، هادی اسلامی و پروانه معصومی در آن فیلم بازی می‌کردیم. تفاوت نسل بازیگری ما با نسل امروز بازیگران، اینهاست. من متاسفانه الان ارتباطی با خانم معصومی ندارم و نمی‌دانم حالشان چطور است، اما هر قدر از محاسن این زن بزرگوار بگویم، کم است. سر این فیلم بااین که خیلی حال بدی داشت، اصلا ذره‌ای از آن حال را در نقش نشان نداد و با از خودگذشتگی، بازی خیلی خوبی ارائه کرد. هادی اسلامی نیز همین طور، او با این که با درد کبد دست و پنجه نرم می‌کرد، اما با شرف و بزرگواری، کارش را ادامه داد. نسل ما امثال این بزرگواران بودند؛ ما نیامده بودیم برای خود کیسه بدوزیم. در چند فیلم، تهیه‌کننده‌ها شرافتمندانه به من گفتند جهان، ما پول نداریم، ضرر کردیم. من هم گفتم اصلا فراموش کن، فکر کن قرارداد ما قسط آخر نداشت.

عکس این قضیه هم صادق بود؛ خدا مهدی احمدی را رحمت کند و خدا حفظ کند رضا بانکی را، خدا به تهمینه میلانی عزت دهد. فیلم «دیگه چه خبر؟» خوب فروخت، آقای مهدی احمدی یکی از تهیه‌کننده‌های فیلم چک سفید به در خانه من فرستاد و گفت: «هرچه دوست داری بنویس.» چون من هیچ وقت موقع قرارداد عادت به چانه زدن نداشتم و بنا را به همکاری و رفاقت می‌گذاشتم. من به احمدی گفتم، این چک برایم از پول بیشتر می‌ارزد. این موضوع، نشانگر اعتماد بود که متاسفانه این روزها خیلی کمیاب شده است. ما با عشقی سر کارها حاضر می‌شدیم که انگار این روزها چندان نمی‌شود از آن سراغی گرفت. هنوز هم آن چک را به عنوان یادگار نگه داشته‌ام.

جهانگیر الماسی

کارگردان و بازیگر سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها