انقلاب اسلامی ایران از روز اول نگاهی تمدنی داشت و هیچ‌گاه خود را محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‏‌دید؛ هرچند ایران اساسی‎‌‌ترین پشتیبان و محل قدرت‎‌‌گیری انقلاب اسلامی بود. طی سال‎‌های پس از انقلاب نهادهای زیادی برای ترویج فرهنگ انقلاب اسلامی در دیگر کشورها تأسیس شد که شاید موفق‎‏ترین آنها سپاه قدس و به‌‌ویژه در دوره فرماندهی شهید سلیمانی بود. این موضوع چالشی را در مصاحبه با دکتر موسی نجفی، استادتمام ورئیس پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی ــ بررسی کردیم.
کد خبر: ۱۴۳۹۰۴۰
نویسنده موسی نجفی | رئیس پژوهشگاه علوم انسانی 
 
بحث تمدن اسلامی یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در این زمان است. انقلاب اسلامی هیچگاه محدود به مرزهای جغرافیایی نبود. اوج این مساله در فرماندهی شهید سلیمانی بر سپاه قدس قابل درک است. آیا شما این تحلیل تاریخی را قبول دارید و آن را یک حرکت رو به جلو و موفق می‎‌‌دانید؟
ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی در سپاه یک واحدی درست شد که البته مدتی بعد به انحراف رفت به نام «واحد نهضت‌ها» که سیدمهدی هاشمی معدوم هم این حرکت را دست گرفت و یک حرکتی شد که اینها به کشورهای دیگر می‌رفتند و حتی با برخی کشورها مانند لیبی ارتباط داشتند. یک مدتی هم شهید محمد منتظری این فکر را جلو می‌برد، ولی این افراد اول انقلاب خیلی برای صدور انقلاب عجله داشتند و فکر می‌کردند مشکل صدور انقلاب سخت‌افزار است. همین امر باعث شد اینها انقلاب را درست نشناسند که بخواهند درست آن را معرفی کنند. این امر باعث ایجاد بدبینی و ناهماهنگی زیادی در کل کشور و منطقه نسبت به ایران شد و آنها در مقابل انقلاب اسلامی از اول گارد گرفتند. همه اینها ضرری بود که آن موقع از این کار نپخته و نسنجیده پیدا شد. به‌طور طبیعی وقتی انقلاب خودش را محکم و مستحکم می‌کرد، خودش را صادر می‌کند. مسئولان انقلاب تصمیم گرفته بودند که انقلاب خودش را در مجامع بین‌المللی و در بین ملت‌ها مطرح کند. امام خمینی(ره) هم همان روش خاص خودشان را داشتند. می‌دانید امام هیچ‌وقت با قیام مسلحانه موافق نبودند، حتی در حکومت شاه. ایشان می‎‌گفتند وقتی مردم بیدار شوند، خودشان حرکت می‌کنند اما برخی آن ایده‎ای که اول مصاحبه از آن یاد شد را در کشورهای دیگر جلو بردند و چون کار نپخته‌ای درآمد، ضررش از نفعش بیشتر بود. وقتی آن جریان نابود شد و امام حساسیت نشان دادند، آن قضیه انحرافی از بین رفت. آرام‌ آرام در سپاه این حرکت مبدل به قضیه سپاه قدس شد. به خصوص بعد از فرماندهی حاج‌قاسم یک نظم و نسقی هم گرفت. به نظرم کار مهم حاج‌قاسم در صدور انقلاب این بود که جنبه سخت‌افزاری صدور انقلاب را اول به نرم‌افزار تبدیل کرد و دوم بحث صدور انقلاب را، ایشان طبیعی مطرح کرد نه مهندسی شده؛ این هر دو مهم است. شاید بگوییم پس ورود ایشان به قضیه داعش یا رفتن ایشان به فلسطین چه بوده؟ آنها جنبه تدافعی داشت. یعنی دشمن مانع ایجاد می‌کرد و اصلا قضیه سوریه برای کشور جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت هم خطرناک بود و اینجا دیگر نمی‌شد فقط کار نرم‌افزاری کرد و کار سخت‌افزاری هم لازم بود. منتها نرم‌افزار اولویت داشت، ولی آن هم در هماهنگی با دستگاه‌های دیپلماسی، وزارت خارجه، سازمان فرهنگ و ارتباطات و حتی جهاد سازندگی.در قضیه داعش چون کشور در خطر بود حاج‌قاسم وارد می‏شود. در قضیه عراق وقتی مردم دارند سلاخی می‌شوند یا در شهر آمرلی، شیعیان داشتند از بین می‌رفتند، دیگر نمی‌شود فقط کار فرهنگی یا کار نرم‌افزاری کرد و حاج‌قاسم به‌موقع وارد فاز سخت‌افزار هم شد. کسی نمی‌گوید سخت‌افزاری یا مثلا اقدامات نظامی نباشد، ولی باید در جای خودش باشد، نه این‌که اول کار که هنوز نه به بار است نه به دار، وارد فاز نظامی شوید. در این مرحله نظامی هم حاج‌قاسم واقعا درخشید و این در وقتی بود که انقلاب دیگر برای خودش تثبیت شده بود و می‌طلبید که موانع را بردارد.دو کار حاج‌قاسم؛ یعنی تبدیل سخت‌افزار به نرم‌افزار با اولویت نرم‌افزار و ورود سخت‌افزار در جای خودش و دوم، حرکت طبیعی به جای حرکت مهندسی از اصول اساسی حرکت حاج‌قاسم بود. مثلا در قضیه یمن، ما به یمنی‌ها نگفتیم انقلاب کنند، شیعیان یمن مورد یک ظلم تاریخی قرار گرفته بودند و خودشان تشکیلات خودشان را داشتند یا بحرینی‌ها که برای قیامشان از ما الهام گرفتند، ولی هیچ‌وقت این‌گونه نبوده که ایران برود یک هسته مسلحانه در آن کشورها درست کند.
 
برخی افراد درباره بحث فعالیت‎های ایران درمنطقه شبهاتی رامطرح می‎‌‌کنندکه حضور ایران دراین کشورها رانوعی اثرگذاری بیش ازحد یا دخالت می‌‎دانند. آیا حضور ما درمنطقه واقعا تدافعی بوده یا به‌دلیل تأمین منافع ملی کشورمان بوده است؟
صرف‌نظر از تدافعی یا منافع ملی، اصولا اگر یک کشوری بتواند در جای دیگری نفوذ کند، نشان از قدرت آن کشور است. دنیا این موضوع را پذیرفته و معمولا هم، حکومت‎های کشور مقصد از این قضیه دلخور می‏شود. مگر خود ما الان خوش‌مان می‌آید غربی‌ها در کشورمان نفوذ کنند؟ خب ما هم خوش‌مان نمی‌آید اما او این قدرت را دارد. در اینجا قدرت نرم است که به قدرت سخت وصل می‌شود و کشورها هم از این ظرفیت استفاده می‌کنند و معمولا هیچ کشوری این قدرت را از دست نمی‌دهد. این‌که ما الان به قول غربی‌ها در پنج پایتخت عربی نفوذ داریم، این پیش از این‌که کار مهندسی شده باشد، به نظر من هویت تاریخی است که به‌طور طبیعی ما، ابتدا در کشورهایی که هم مذهب ما هستند ــ مسلمان بودنش یک مسأله است ــ نفوذ داریم و می‌بینیم تمام این خط، خطی است که معمولا به تشیع نزدیک‌تر است. خب خیلی این موضوع طبیعی است، این استفاده تاریخی ما از این قضیه است، چرا این کار را نکنیم؟ 
 
درباره شخصیت و نوع فرماندهی ایشان بعد از شهادت نظرات متفاوتی مطرح شد. خیلی‌ها سعی کردند ایشان را یک رهبر یا یک قهرمان ملی جلوه بدهند اما مقام معظم رهبری در یکی از بیاناتشان شهید سلیمانی را «ملی‌ترین و امتی‌ترین» شخصیت ایران خواندند. 
به نظر من اینها مانع‌‌الجمع نیست، چون ایشان به ‌‌عنوان یک ناسیونالیست ایرانی مطرح نیست! ایشان اهل کرمان است و همین کرمانی بودن؛ یعنی ایرانی بودن. ایشان که عرب نبوده یا مثلا ترک یا افغانی؛ ایرانی است و این موضوع اشکالی ندارد. من قبلا هم گفته‌ام که حاج‌قاسم یک فرد نیست، یک جریان است اما این جریان در یک فرد تبلور پیدا کرده است. این موضوع را در سطوح بالاتر می‎توانیم در مورد ائمه مشاهده کنیم. درست است که ائمه ما از نظر فردی خیلی ممتازند، عصمت دارند، معصوم هستند اما جریان امامت یک جریان است. ما می‌توانیم ائمه را در جریان امامت نگاه کنیم؛ یعنی هم در فردیت خودشان درنظر بگیریم وهم درجریان امامت واینها مانع‌‌الجمع نیست و هردو، یکی است.درمورد شخص حاج‌قاسم، صفات خیلی خوبی داشته‎اند اما ایشان بدون انقلاب اسلامی معنا نمی‌دهد، انقلاب اسلامی هم بدون ایران معنا نمی‌دهد؛ یعنی کسانی که انقلاب اسلامی را در امت خلاصه می‌کنند و ایران را رها می‌کنند، اشتباه می‌کنند، چون پایگاه این انقلاب الان ایران است. شما نگاه کنید، دشمنان بیش از این‌که بخواهند ایران را از بین ببرند می‌خواهند انقلاب اسلامی از بین برود، ولی می‌دانند که دارند به ایران ضربه می‌زنند، چون ارتباط این دو را فهمیدند، می‌دانند اگر ایران و این پایگاه را تضعیف کنند، انقلاب اسلامی تضعیف شده و از بین می‌رود. بنابراین ما باید حواس‌مان باشد که تجسد انقلاب اسلامی در ایران است. شخصیت حاج‌قاسم هم همین‎گونه و دووجهی است: یک وجه قهرمان ملی دارد، یک وجه بین‌المللی. همان‌طور که خود امام خمینی(ره) هم همین‌طور است. مقام معظم رهبری هم درست است که به‌عنوان رهبر ایران صحبت می‌کند اما درامت اسلامی هم به خاطر آن جنبه تشیع و انقلاب اسلامی می‌توانند صحبت کنند اما طبیعتا نفوذ ایران، نفوذ ایشان را چند برابر می‌کند.
 
در بحث تأثیرگیری شهید سلیمانی از شخصیت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، نظرتان را برایمان بگویید.
زمانی که شهید سلیمانی اعلام کرد که داعش وجود ندارد مطلبی درفضای مجازی منتشر کردم که بازتاب خیلی زیادی داشت. مضمون مطلب این بود: «از امام قلی‌خان صفوی تا قاسم سلیمانی». نکته‌ای که من در آن یادداشت مطرح کردم این بود که وقتی رهبران بزرگ ظهور می‌کنند مثل امیرالمؤمنین، افرادی مثل مالک اشتر در کنار آنها ظهور می‌کنند و وقتی‌که مثلا در اوج دوره صفویه شاه‌عباس حاکم می‎شود، امام قلی‌خان ظهور می‌کند و الان هم آیت‌ا... خامنه‌ای رهبری جمهوری اسلامی را به‌‌عهده دارد که در پرتو رهبری ایشان حاج‌قاسم ظهور می‎کند. اگر رهبران بزرگ نباشند سردارهای بزرگ ظهور نمی‌کنند، اینها با همدیگر هستند؛ یعنی مالک‌اشتر قبل از امیرالمؤمنین(ع) هم مالک‌اشتر بود اما دیده نمی‌شد، در نهایت یک انقلابی بود که باید با بدعت خلفا یا با باند فاسد اموی در کوفه درگیر می‌شد اما وقتی امیرالمؤمنین می‌آید در خورشید ولایت امیرالمؤمنین(ع)، مالک سپهسالار حضرت می‌شود و آن ابعاد وجودی‎اش به منصه ظهور می‌رسد به‌طوری‌که حضرت بعد از شهادتش می‌گوید: «نسبت مالک به من مثل نسبت من به پیامبر است!»که این جمله بسیار بزرگی است. یعنی ما درباره هیچ‌کدام از صحابه چنین چیزی نداریم که یک معصومی نسبت به یک غیر معصوم، یک چنین جمله مهمی بگوید. خیلی به نظر من جمله عظیمی است و بعد از جمله‌‎ای که درباره سلمان گفته شده که «سلمان منّا اهل‌البیت» شاید این تعبیر بالاترین تعبیر باشد؛ البته این را باید اهل فن این موضوع بیان کنند، ولی این جمله، جمله خیلی بالایی است که حضرت می‌گوید. از آن‌طرف ما هم یک استراتژیست بزرگ در قرن دهم و یازدهم داریم که شاه‌عباس است که شاه بسیار بزرگ و استراتژیستی است و توانسته ایران را به چند برابر ایران فعلی برساند و دشمنان را شکست دهد. شاه عباس سردار بزرگی مثل امام قلی‌خان را حاکم فارس کرد، او هم از آنجا رفت بندرعباس و پرتغالی‌ها را از جزیره هرمز بیرون کرد و این کارش کار بزرگی است. بعد هم با سپاه عثمانی جنگ کرده است، عین همین کاری که یک‌جورهایی حاج‌قاسم انجام داده است. شخصیت حاج‌قاسم هم مثل این بزرگان است که در پرتو رهبران بزرگ ظهور می‌کنند، وگرنه اگر رهبران بزرگ نباشند، این سرداران نمی‌توانند به منصه ظهور برسند؛ یعنی استعدادهای‌شان به فعلیت نمی‌رسد.

تاثیرپذیری شخصیت حاج قاسم از ۲ رهبر
چرا الان مثلا یک رهبر مذهبی مانند آیت‌ا... سیستانی که مرجع تقلید هستند یا حتی سیدحسن نصرا... یک رهبر انقلابی است در لبنان، این تأثیر را نمی‌تواند به این شدت داشته باشد؟ حالا حتی سیدحسن که یک انقلاب هم در لبنان به‌پا کرد ولی ببینید سمبل انقلاب اسلامی یا سمبل ایران در آنها نیست. هر دو نفری که نام‌شان را بردم، جزو افراد بزرگ و هر دو به تشیع وصل هستند، ولی یکی‌شان بیشتر مثلا در حوزه لبنان دیده می‌شود، یکی‌ هم در حوزه مرجعیت شیعه عراق. اما انقلاب اسلامی فراتر است، یعنی ولایت‌فقیه و رهبری این انقلاب که با رهبری ایران الان یکی شده، یک قدرت مضاعفی می‌دهد. خب طبیعتا تمام امکانات مادی، معنوی، تاریخی، ادبی و فرهنگی هم پشت این رهبر می‌آید و او از این ظرفیت استفاده می‌کند تا این قدرت و این صدا بیشتر شنیده ‌شود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها